سوز دل


داستان سلطان و کله پاچه

روزی سفره ای گسترانیده و کله پاچه ای بیاوردند.

 سلطان فرمود:

 در این کله پاچه اندرزها نهفته است.

سپس لقمه نانی برداشت 

و یک راست " مغز " کله را تناول نمود، 

سپس گفت:

اگر می خواهید حکومتی جاودان داشته باشید، سعی کنید جامعه را از " مغز " تهی کنید!

سپس " زبان " کله پاچه را نوش جان و فرمود:

اگر می خواهید بر مردم حکمرانی کنید 

" زبان " جامعه را کوتاه و ساکت کنید.

سپس " چشم ها و بناگوش " کله پاچه را همچون قبل برکشید و فرمود:

برای این که ملتی را کنترل کنید، 

بر چشم ها و گوش ها مسلط شوید

و اجازه ندهید مردم زیاد ببینند و زیاد بشنوند.

وزیر اعظم عرض کرد:

پادشاها! قربانت بروم حکمت ها بسیار حکیمانه بودند، اما جواب شکم ما را چه میدهید؟

ذات ملوکانه، در حالی که دست خود را بر سبیل های چرب خویش می کشیدند، با ابروان خود اشاره ای به " پاچه " انداختند و فرمودند:

شما " پاچه " را بخورید و " پاچه خواری " را در جامعه رواج دهید تا حکومت مان مستدام بماند...!


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan